جدول جو
جدول جو

معنی ده گر - جستجوی لغت در جدول جو

ده گر
(دِهْ گَ)
دهقان. (ناظم الاطباء). به معنی باشندۀ ده است. (از آنندراج). و رجوع به دهقان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنده گرد
تصویر زنده گرد
زوتروپ (Zoetrope) یا زنده گرد وسیله ای است که با تکیه بر ویژگی پایداری و پیوستگی دید، با یک رشته نقاشی روی نوار کاغذی پیچیده شده دور استوانه ای دوار، توهم حرکت ایجاد می کند. بیننده از خلال شکاف های موجود در استوانه که رو به روی نقاشی ها تعبیه شده بود، به اشکال نگاه می کرد.
این وسیله در سالهای ۱۸۳۴، ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ میلادی ساخته شد. گویا برای نخستین بار و در سال ۱۸۳۴ ویلیام هورنر[۱] از این نام استفاده کرده، البته در بعضی نوشته ها این نامگذاری به پیر جانس[۲] نسبت داده شده است. اما چیزی که به قطع روشن است آن است که زوتروپ حاصل تکامل فناکیستوسکوپ است.
زنده گرد گردونه ای تصویری است که از عمده ترین و در عین حال ساده ترین متحرک سازها به شمار می آید. اساس این دستگاه از یک استوانه روزنه دار، یک دسته که در سوراخ مرکزی استوانه فرومی رود و یک رشتهٔ باریک کاغذ نقاشی شده تشکیل شده است. این رشتهٔ کاغذ در استوانه ای به قطر ۲۱ سانتی متر که باید ۶۸ سانتی متر درازا داشته باشد و نمایانگر یک کمان حرکتی باشد قرار دارد که تصاویر پس از جای گیری درون استوانه و به چرخ درآوردن آن متحرک می گردند. اضافه کردن یک قطعه در مرکز استوانه به نحوی که در شیار دستهٔ نگهدارنده فرورود و ثابت باقی بماند و دارای یک روزنه کوچک نیز باشد، سبب خواهد شد که فقط تصویر متحرک شده مشاهده شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از آینده گری
تصویر آینده گری
فوتوریسم یا آینده گری یا فیوچریسم (Futurism) یک جنبش هنری و ادبی است که در دهه ی ۱۹۰۹ توسط فیلیپ اوتو دهام در ایتالیا آغاز شد. این جنبش از هنرمندان خلاق و نوآورانه خواست که از تکنیک های جدیدی مانند نورپردازی، نقاشی با نور، و استفاده از رنگ های تازه و روش های نوین در نقاشی استفاده کنند تا تصاویری از جهان مدرن و صنعتی را بازتاب دهند.
فوتوریسم به ویژه تاکید داشت که هنر باید زندگی روزمره، سرعت، حرکت، و انرژی را نمایش دهد. از این جنبش هنری می توان به عنوان یک پاسخ به تغییرات جامعه صنعتی و پیشرفت فناوری در دوران مدرن انگاره کرد.
یک جنبش هنری که در ایتالیا و اوایل قرن بیستم شکل گرفت و هنر سنتی را طرد و از حضور جنبه های فنی و صنعتی در هنر حمایت می کرد. همچنین این جنبش متمایل به طرد گذشته بود. در این جنبش تعداد محدودی فیلم ساخته شده است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
(دَ بَ)
در اصطلاح هندسه دارای ده ضلع. کثیرالاضلاع ده ضلعی. ذوعشره اضلاع. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در سه هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان. سکنۀ آن 403 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حبلرود بخش فیروز کوه شهرستان دماوند. واقع در32هزارگزی فیروزکوه. آب آن از حبلرود تأمین می شود. سکنۀ آن 269 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گِ)
دهی است از دهستان صغاد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 42هزارگزی باختر آباده. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است در دوازده فرسنگی شمالی آسپاس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گِ)
دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان. واقع در 8/5هزارگزی باختری اردستان. دارای 110 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهَْ بُ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. آب آن از رود خانه مهاباد تأمین می شود. سکنۀ آن 251 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گُ)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیه. واقع در 13هزارگزی اشنویه. آب آن از دره و چشمه تأمین می شود. سکنۀ آن 261 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ پَ)
دهبرج. ده پره. (یادداشت مؤلف). رجوع به ده پره شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گُ)
مرکز دهستان میاندربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 47هزارگزی شمال باختری کرمانشاه. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از سراب ایوان و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گِ)
دهی است از دهستان مرغابخش مرکزی شهرستان اهواز. واقع در 42هزارگزی جنوب باختری ایذه. دارای 196 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ مَ)
پارچۀ سفت بافته را گویند و ده مر عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشدو پارچۀ ده مر سفت بافته است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران. واقع در 26هزارگزی خاور شهرک. آب آن از رود خانه گندآب تأمین می شود. سکنۀ آن 200 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
دفّاف. (از دهار)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. واقع در 40هزارگزی جنوب خاوری فهلیان. سکنۀ آن 485 تن. آب آن از رودخانه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از در گر
تصویر در گر
کسی که شغلش ساختن آلات چوبی است نجار چوب تراش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچیده گردن
تصویر پیچیده گردن
دارای گردنی قوی صاحب گردنی عضلانی قوی گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلغده گردیدن
تصویر پلغده گردیدن
گندیدن ضایع شدن فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشیده گردانیدن
تصویر پوشیده گردانیدن
مخفی کردنمستور داشتن: (شیر خواست که بر دمنه حال هراس خویش پوشیده گرداند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشیده گردیدن
تصویر پوشیده گردیدن
فرو گرفته شدن چیزی بچیزی استتار، مستور ماندن مخفی گشتن نهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پژمرده گردانیدن
تصویر پژمرده گردانیدن
پژمراندن پژمرده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده گرفتن
تصویر خنده گرفتن
خنده گرفتن کسی را. عارض شدن خنده او را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده گرفتن
تصویر خرده گرفتن
خرده گرفتن برکسی. عیب جویی کردن نکته گرفتن بر او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعهده گرفتن
تصویر بعهده گرفتن
تعهد کردن، متعهد شدن، قبول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکنده گردن
تصویر آکنده گردن
ستبر گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استفاده گر
تصویر استفاده گر
سود ورز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغنده گردیدن
تصویر ارغنده گردیدن
خشمگین شدن غضبناک شدن بخشم آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیاده گردیدن از... پیاده شدن از... فرود آمدن از مرکبی، کوتاه دست شدن از چیزی بی بهره ماندن: ترا دل برد و خر بینم نهاده نترسی کز دو خر گردی پیاده. (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده گرفتن
تصویر خرده گرفتن
انتقاد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پوشیده گرایی
تصویر پوشیده گرایی
اکتمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستاده گری
تصویر ایستاده گری
مقاومت
فرهنگ واژه فارسی سره
دوطرف، دوسر، در دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
۲اندوه، غصه، عقده ۲آرزویی که در دل مانده باشد، آرزوی بر آورده نشده، عقده ی دل
فرهنگ گویش مازندرانی